آیهانآیهان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

آیهان فرمانروای ماه

58 امین روز تولد (1)

امروز آدینه بود و من هم فارغ از فعالیتهای حکومتی و فرمانروایی داشتم یک روز تعطیل قشنگ رو میگذروندم. اولش گفتم یه کم ورزش و نرمش کنم و وزنه بزنم. ولی بعضی وقتا از بس زور میزدم، چشام تار میشد و جایی رو نمی دیدم. بعد از یک نرمش حسابی و صبحانه مفصل، برای کسب آرامش تصمیم گرفتم به پارک مقر فرمانروایی سری بزنم و احوالی از درختان و حیوانات بگیرم. از خدا پنهون نیست، از شما چه پنهون وجود اینهمه سبزه و گل و درخت و نغمه پرندگان من را سر شوق آورد و زدم زیر آواز... *بقیه در ادامه مطلب* از پارک فرمانروایی سری به کتابخونه پادشاه اعظم زدم. اما هر چی گشتم کتاب نخونده پیدا نکردم، ظاهرا همشونو یه...
14 بهمن 1390

57 امین روز تولد(1)

امروز مامان و بابا چندتا وسیله جدید آوردن و گذاشتن جلوم... بعد دوتا از اونارو دادن به دستم، اولش که نمیدونستم چی هستن ولشون کردم، ولی خیلی زود فهمیدم که وقتی تکونشون میدم، صدا میدن، منم ذوق کردم و کلی باهاشون بازی کردم تازه بابایی یه کاربرد جدید هم براشون کشف کرد که لذتش خیلی بیشتر بود... بعدشم از بس رسانه های ملی واسه دهه فجر تبلیغات کردن، منم گفتم یه کم تمرین بکنم و شعار بدم بد نیست... ...
13 بهمن 1390

56 امین روز تولد

------------------------------------------------- - حسابی زبان آموز شدی عزیزکم. آموزش زبان آلفابلاکسی که دایی جون برات آورده با دقت کامل نگاه می کنی و یاد می گیری. یه موقع هایی می خندی و تو هم یه چیزایی میگی. تا از جلوی لپ تاپ برداشتمت شروع کردی به اعتراض. - وقتی به حالت درازکش روی تشک تعویضت هستی و البته باز و آزاد، از خوشحالی انقد دست و پا می زنی که آدم فکر میکنه الان که پاشی بدوئی. بابایی شمرد، توی 30 ثانیه، 44 بار دست و پا زدی. بابایی میگه اگه این پازدن ها تو حالت ایستاده بود، تو همین چند دقیقه، چند کیلومتر دویده بودی... ...
12 بهمن 1390

54 امین روز تولد

امروز برای اولین بار سوار کالسکه م شدم و گشتی توی قصر زدم. حسابی خوشم اومد و کلی ذوق کردم. به خصوص وقتی ملکه سایبان کاسکه رو جلو کشیدن، کلی سایبانو نگاه کردم و خندیدم. انقد کالسکه سواری کردم که آخرش همون تو خوابم برد. امروز پروانه فنریمو هم مورد ملاطفت قرار دادم و اجازه دادم موقع کالسکه سواری منو همراهی کنه و باهام صحبت کنه.   ...
10 بهمن 1390

51 امین روز تولد

امروز صبح، مطابق هر روز تو خواب ناز بودم. بیدار که شدم بهم خبر دادن فرمانروای سرزمین تاریکیها بهمون حمله کرده. همه رو آماده باش دادم و عازم مبارزه شدیم. ولی تو راه غافلگیر شدیم و ناجوانمردانه منو زخمی کردن. اما من فرمانروایی نیستم که مغلوب بشم. همین که فرمانروای تاریکیها رو دیدم، فوتش کردم و با همه لشگرش از ماه بیرون انداختم. پس از این پیروزی بزرگ به قصر برگشتیم و بعد از جشن و پایکوبی، مشغول استراحت شدم. ...
7 بهمن 1390